سعی نکن متفاوت باشی. فقط خوب باش. خوب بودن به اندازه کافی متفاوت هست!
رمضان ۸۹ یه رمضان متفاوت بود از آبی ترین رمضان های زندگیم!
همیشه از کسل بودن و منفعل بودن توی ماههای رمضان شاکی بودم رمضان امسال با طعم ضیافت اندیشه با طعم قرآن شناسی و نهج البلاغه شناسی، نظام سیاسی اسلام، فمنیسم، مهارتهای زندگی و با همراهی اساتید به یاد ماندنی و دوست داشتنی محافل انس با قرآن، ویدئو کنفرانس های جالب، دویدن های سحر برا رسیدن به نماز جماعت ، افطاری ها و سحری های دسته جمعی همراه دوستان و خیلی از اتفاقات و خاطرات شیرینی که پیش اومد نشاط و تحرک خاصی به این ماه داد، تجربه های جدیدی رو ایجاد کرد...
یه مسافرت عظیم یه دور برگردون حسابی از گناهان....
کاش امروز که از میهمانی خدا برگشتیم و کشتی این ماه رو در ساحل عید فطر نشوندیم عطر توبه نفس ها یازده ماه دیگه هم ما رو بیمه کنه.
نکند موسم سفر باد ،ساربان خفته و بی خبر باشد
بوی باران تازه می آید، نکند بوی چشم تر باشد
سخنی از وفا شنیده نشد نکند گوش خلق کر باشد
نکند عشق در برابر عقل، دست از پا دراز تر باشد
زیر این نیم کاسه های قشنگ نکند کاسه ای دگر باشد
نکند انکه درس دین میداد، از خدا پاک بی خبر باشد
همچو سرو ایستادن در این باد نکند پاسخش تبر باشد؟
قومی متفکر اند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
می ترسم از آنکه بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آن است و نه این!
نه زمین است مقصر نه زمان
و نه تقصیر کسان دگر است...
من همه این آتش ها را فقط از گور خودم میبینم !!!!
تصورکن که می کوبد کسی بر در
که یی؟ بگشا,منم مهمان ناخوانده
منم,مرگم,که گه از در ,گه از دیوار می آیم !
واین مهمان ناخوانده به تو فرصت دهد یک روزویک شب را
چه خواهی کرد ای خفته؟ به جبران کدامین کرده خواهی شد؟
چه سان می شویی از دلها غبار کینه هایی که زکردارت پدید آمد؟
شکستی گر دلی روزی, به ترمیمش چه کاری آید از دستت؟
چه میدانی کجا ماندست از تو لکه ای برجا؟!
تو میدانی سفر رفتن کمی ره توشه می خواهد
چه داری تا که برگیری؟که می آید سراغ تو؟چه کس گیرد لب حسرت به دندان از فراق تو؟
تو میدانی پس از امشب دگر فردا نمی آید
همین امشب به پایان بر تمام کار فردا را
نباشد زندگی چیزی جز این فرصت که آن مهمان ناخوانده,به ما می دارد ارزانی
خوشا آنی که می گوید:
به راهت منتظر بودم,نمی خواهم زتو فرصت
بجز یک لحظه تا گویم:
خداوندا چه دیر آمد سفیر وصل مشتاقان