من هیچ وقت وبلاگ نویسی رو جدی نگرفتم . نمیدونم کی ممکنه این امر تحقق پیدا کنه، روزای اول که شروع کردم به نوشتن این کار یه چیز فانتزی و یه جور سرگرمی بود ...همیشه هم قالب بلاگم رو عوض میکردم برا تنوع .... الان خیلی ها مینویسند و جدی جدی مینویسند ... از این خیلی ها ، قشر کثیری چهره هستند ، شناخته شده اند ، علمی - فرهنگی - هنری - سیاسی و یا حرفی برای گفتن دارند اما کسی که فقط تو دنیای کوچیک خودش ، برای خودش ، شناخته شده باشه خیلی سخت میتونه بگه : وبلاگ مینویسم پس هستم !
ادامه...
همین که نعش درختی به باغ می افتد
بهانه باز به دست اجاق می اقتد
حکایت من و دنیا یتان حکایت آن
پرنده ایست که به باتلاق می افتد
عجب عدالت تلخی که شادمانی ها
فقط برای شما اتفاق می افتد
تمام سهم من از روشنی همان نوریست
که از چراغ شما در اتاق می افتد
به زور جاذبه سیب از درخت چیده زمین
چه میوه ای ز سر اشتیاق می افتد
همیشه همره هابیل بوده قابیلی
میان ما و شما کی فراق می افتد؟
..............................
سلام مطالب زیبایی استفاده کردید
موفق تر باشید
اگه دوست داشتید سری هم به ما بزنید
اتفاقا کن میگذره
سلام لادنم یادت رفت برام فایلا رو بفرستی خواهری.مشهد رو میگم.