رسم عجیبی است!

روز تاسوعا بود با یکی از بهترین دوستام رفتم قبرستون گفتم شاید آروم شم ! کلی جوون دیدم که پر پر شده بودن خیلی هاشون آشنا بودن!  

یه جوون که با پول کارگری خودش درس خونده بود و مهندس شده بود و 5 ماه بود که ازدواج کرده بود که توی یک تصادف...... 
یه جوون دیگه که با بیماری سرطان از دنیا رفته بود .....   

مریم خانم که به خانواده اش گفته بود مطمئنم فصل بهار میمیرم و همین طور هم شده بود

بابای شیما .... !!!!

آقا بهزاد !!!!!  

دوستم هم می خوند : عجب رسمیه رسم زمونه .......
منم یه وقتهایی خیلی چیزها رو دوست داشتم ولی بعد ها وقتی بهشون رسیدم دیدم ازشون متنفرم !
یه زمونی فکر می‌کردم که خیلی دارم فکر می‌کنم ولی فهمیدم که نه! فکر می‌کردم که خیلی دارم فکر می‌کنم ...
یه زمونی دلم می‌خواست برم خارج ولی فهمیدم که اگه بری خارج باید از خارج هم خارج بشی !یه زمونی دوست داشتم همه را دوست داشته باشم ولی دیدم همه را دوست دارم ولی هیچ دوستی ندارم!
یه زمونی از بس بیکار بودم خسته می‌شدم ولی بعدها از بس کار داشتم خسته می‌شدم! 

یه زمونی داشتم از بعدها می‌نوشتم ولی الان شروع به نوشتن از یه زمونی کردم... 


پ.ن1:سلام
پ.ن2:عاشورا تسلیت !کربلا تو چه سرزمین صبوری بودی! کیست که خودش را یاری کند ؟
پ.ن3: "من " با همه ی این تضاد ها دیگه نمیدونه چجوری باید زندگی کنه !!! همه چی  ترسناک و خسته کننده شده!
پ.ن4: کجایی «سهراب» که ببینی، کم کم دارم قید این«سر سوزن ذوقی» رو هم می‌زنم.... 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
یوسف 6 دی 1388 ساعت 01:29 ق.ظ http://yousuf.blogfa.com

سلام
چه جالب بعد از ظهر من و دو تا از دوستام بعد از مراسم تاسوعا در مسجد صاحب الزمان رفتیم قبرستون. ولی ما دنبال زنده ها گشتیم!
این رسم نیست یه رواله ،تخصصی تر (ورک فلو: از اصطلاحات فوق تخصصی کامپیوتر ) خواه ناخواه بایستی از ابتدا تا انتها انجام بگیره تا به مطلوب برسه...حالا برا بعضی ها ممکنه طول دوره هر قسمت کوتاه یا بلند باشه ،ولی حتما زمانی داره و یا برا بعضی ها می شه از بعضی استیتها (مراحل) جامپ و یا صرفنظر کرد....
من به این چیزها نمی گم پارادوکس ،اسمشون گذر همراه با تکامل...
ما با کمبود ذوق مواجه هستیم ... خریداریم

فرید 6 دی 1388 ساعت 06:02 ب.ظ http://farid71.blogsky.com

سلام پروانه! خوبی؟
این ایامو بت تسلیت میگم.
من آپیدم.خوشحال میشم بیای
بای

saber 16 دی 1388 ساعت 01:52 ق.ظ

عجب رسمییه ...

خیلی زیبا بود....

فاطی 8 بهمن 1388 ساعت 01:01 ب.ظ

سلام لادن جان اون روز برای من روز به یاد ماندنی بود هیچ وقت به این خوبی به بهشارضا نیوئمده بودم هر دفعه که میومدم حی خوبی نداشتم اما این دفعه خیلی به مرگ فکر کردم به بهزاد مونا مریم و...........
کاش همیشه با تو برم اونجا ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد