9 درس آموزنده از زندگی شهید حمید باکری

سبک زندگی خوب و آسمانی را باید از شهدا آموخت. امروز مطالعه شرح حال و رفتار و کردار آن عزیزان می‌تواند چراغ راه ما باشد. کتاب «به محنون گفتم زنده بمان؛ حمید باکری» یکی از کتاب‌هایی است که شما را با این بزرگ‌مرد عارف آشنا می‌کند. 9 درس مهمی که من از این کتاب برگرفتم تقدیم شما...

زندگی ساده

زندگی‌شان خیلی ساده بود. حواسش خیلی جمع بود که گرفتار عافیت و رفاه طلبی نشود. از تجمل و اسراف شدیداً پرهیز داشت. تا خریدن وسیله‌ای برای‌شان ضرورت پیدا نمی‌کرد، آن را نمی‌خریدند.  به همسرش مدام سفارش می‌کرد: «درست زمانی بروید خرید که واقعاً معطل مانده باشید.»

قناعت در زندگی

بعد از ازدواج، همسرش چمدان لباس‌ها را باز می‌کند تا لباس‌ها را در کمد بگذارد. حمید که لباس‌ها را می‌بینید، می پرسد: «این همه لباس برای یک نفر است؟» همسرش می‌گوید: «مگر زیاد است؟» حمید می‌گوید: «هر آدم دو دست لباس بیشتر نمی‌خواهد؛ یک دست را بپوشد، یک دست را هم بشوید.»

خلاصه به همسرش می‌فهماند که لباس‌ها را بدهد بروند. همان روزها سیل یا زلزله‌ای هم آمده بود. فاطمه خانم تمام لباس‌ها را جمع می‌کند و می‌دهد به مسجد تا به دست نیازمندان برسد.

همسردار نمونه

در همسرداری خیلی حساس و با اخلاق بود. همسرش می‌گوید: «در تمام زندگی‌اش آدم دلرحمی بود. به من خیلی محبت داشت. اصلاً یادم نمی‌آید با من بلند حرف زده باشد. خیلی پیش می‌آمد که حقش بود و باید  سر من فریاد می‌زد، ولی چیزی نمی‌گفت.» همه می‌دانستند اگر حمید از جبهه برگردد، امکان ندارد جای دیگر برود و فقط می‌توانند در خانه پیدایش کنند. اگر در جبهه نبود، تمام وقتش را می‌گذاشت برای همسر و بچه‌هایش و همان وقت کم را هم با خانواده سپری می کرد.

زن باید مادر باشد

همسرش تعریف می‌کند که : «اولین فرزندمان، احسان که متولد شد، فرصت مناسبی برای استخدامم پیش آمد و من هم رفتم اسم نوشتم. یعنی حمید خودش رفت فرم استخدام را گرفت و حتی خودش اسمم را نوشت. روز امتحان هم خودش گفت احسان را نگه می‌دارد. ولی از امتحان که برگشتم گفت:«ببین فاطمه! حالا که رفتی و امتحان را دادی. ولی من فکر می‌کنم الان و در این شرایط جدید، وظیفه تو فقط مادری است. من با تو ازدواج کرده‌ام که بچه‌ام خوب تربیت شود. راضی نیستم او را برداری ببری بگذاری مهدکودک یا ببری بگذاری پیش فامیل.»

مدام تاکید داشت «مادر حتماً باید چشمش روی بچه اش باشد.»

چرا ماشین را توی دست اندازی می بری؟

خاطرات زیادی از حساسیت شهدا در استفاده از بیت‌المال شنیده‌ایم. حمید باکری هم مثل بقیه! طیب خیراللهی تعریف می کند که: «یک روز در جبهه، راننده ایفا آمد پایین تا برود با بیل حمید را بزند. حمید بهش گفته بود: چرا ماشین را این طوری از توی دست انداز می‌بری؟ داغون می شود مرد حسابی!»

راننده، حمید را نمی‌شناخته است. وقتی خیراللهی او را معرفی می‌کند، راننده نگران و ناراحت شده و به دست و پای حمید می‌افتد. حمید صورتش را می‌بوسد و می‌گوید: «الله بنده سی! من فقط برای خودت گفتم که امانت مردم دستت است.»

با ماشینِ راه بیا!

حمید آن قدر در استفاده از بیت‌المال حساس بوده که حتی برای دوری از حرف و حدیث‌ها و تهمت‌های احتمالی مردم، از رساندن همسرش به محل کار مشترک‌شان با ماشین اداری خودداری می‌کرده است. فاطمه خانم می‌گوید: «به حمید التماس می‌کردم من را هم با ماشین اداری‌اش ببرد برساند جایی که محل کار هر دومان بود. من توی بسیج بودم. اصلاً به اصرار خودش رفته بودم. خانه‌مان هم جای دوری بود که ماشین رو نبود. باید بیست-سی دقیقه پیاده می‌رفتیم تا به جاده می‌رسیدیم. فراموش نمی کنم که درست از یک ساعت قبل از رفتن‌مان به حمید التماس می کردم مرا هم ببرد برساند. او فقط مرا تا ایستگاه می‌رساند و خیلی جدی می‌گفت: «فاطمه! پیاده شو، با ماشینِ راه بیا!»

می‌گفت: «ما نباید باعث شویم مردم به غیبت و تهمت بیفتند.»

عارف مجاهد

اهل مطالعه و اندیشه بود. مطالعه کردنش با دیگران فرق داشت. سرسری نمی‌خواند. اهل تعمق و تامل بود. عمیق می‌خواند. به قول همسرش: «چیزهایی که خوانده بود، خواندن تنها نبوده، در تن و روحش نشسته بود.» انس و الفت عجیبی با قرآن داشت. به قولی: «قرآن در روحش نشسته بود.» حمید مرد مبارزه و جهاد بود. به تعبیری عرفان و جهاد را با هم آمیخته بود. زاهد شب و شیر روز بود.

چشمان سرخ

حمید می‌گفت: باید پر تلاش و خستگی ناپذیر باشید. خودش همین طور بود. واقعاً مرد عمل بود. نستوه و خستگی‌ناپذیر. خستگی را حس نمی‌کرد. مخصوصاً در جبهه با خستگی خداحافظی کرده بود. خواب و خوراک نداشت. شهید احمد کاظمی، در ابتدای تاسیس تیپ نجف به حمید پیشنهاد مسئولیت در تیپ می‌دهد و واکنش حمید را این گونه تعریف می‌کند: «زیر بار نمی‌رفت. می‌گفت فقط می خواهد کار کند. تشخیصش این بود که فقط کار کردن می‌تواند رابطه‌اش را با خدا محکم کند. سخت‌ترین کارها را انجام می‌داد، حتی به عمد و پنهانی، بدون این که اصراری در نام و نشان داشته باشد.»

در دو شبی که در جزیره مجنون بودند، حمید لحظه‌ای چشم روی هم نگذاشته بود. هم رزمانش فکر می‌کنند چشمانش ترکش خورده است...نگو بعد از دو شبانه روز کار و بی خوابی، مویرگ‌های چشمش پاره شده و چشمانش از خون، قرمز شده است.

شجاع و با تدبیر

احمد کاظمی فرماندهی یک گردان هزار نفری از تیپ نجف را به حمید می‌سپارد و حمید با جدیت و درایت فوق‌العاده ای خودش را برای عملیات فتح المبین آماده می‌کند. او یک لحظه آرام و قرار نداشت. یا در حال آموزش نیروهایش بوده یا به شناسایی منطقه می‌پرداخته و یا در جلسات فرماندهی شرکت می‌کرده است. چند روز مانده به عملیات، عراق با یک لشکر تقویت شده به رزمندگان اسلام تک می‌زند و حمله گسترده و مخل برای عملیات فتح المبین را ترتیب می دهد. لشکر عراق پیشرفت زیادی می‌کند و اینجا حمید باکری قدرت فرماندهی و تدبیر خود را نشان می‌دهد. او با یک برنامه‌ریزی هوشیارانه، تمام نیروهایش را در منطقه پراکنده کرده و به عراقی ها حمله می‌کند و ضربه‌های شدیدی به عقبه آنها وارد می‌سازد. تا جایی که لشکر عراق به محل اولیه خود عقب نشینی می‌کند و توطئه خنثی می شود.

با شروع عملیات فتح المبین، سخت‌ترین محور عملیات به حمید و گردانش می‌رسد که آنجا هم صد در صد موفق می‌شود. حمید و گردانش اولین گردانی می‌شوند که به خرمشهر پا می‌گذارند.

رسالت حوزه هنری ابلاغ ارزش‌های انقلاب اسلامی است

گفتگو با محمدصادق کوچک زاده؛ رئیس حوزه هنری استان یزد؛

رسالت حوزه هنری ابلاغ ارزش‌های انقلاب اسلامی است

به بهانه هفته هنر انقلاب اسلامی و سالروز شهادت سیدمرتضی آوینی گفتگویی کردم با محمدصادق کوچک‌زاده، رئیس حوزه هنری استان یزد که خواندنش خالی از لطف نیست.

مفهوم هنر انقلاب اسلامی چیست و چرا ما یک روز را به این عنوان نامگذاری کرده‌ایم؟

ما در حوزه هنری معتقدیم که اندیشه هنر برای هنر یک انحطاط است و هنر باید جهت داشته باشد. انقلاب اسلامی به عنوان یک جریان فکری و فرهنگی از هنر به عنوان یک ابزار برای ابلاغ و تبلیغ آرمان خود استفاده می‌کند. این انقلاب، مفهومی را به هنر اضافه کرد به نام «هنر متعهد» و منظور هم این است که هنرمند هم در فرم و قالب و هم در مضمون و محتوا باید تعهد داشته باشد و تعهد او در قبال حقایق عالم است. هنر ملتزم و متعهد حرکتی است که ما باید به آن اعتقاد داشته باشیم. نمی‌شود جریان هنر رها و یله باشد و یا احیاناً با انگیزه‌های پست و نازل دنبال هنر رفت. این اساس شکل‌گیری جریان حوزه هنری و به تبع آن تولید و ترویج آثار هنری متعالی و هدفمند و به وجود آمدن جریان هنر انقلابی و ارزشی است که شخصیت شاخص این جریان از ابتدای انقلاب، شهید سید مرتضی آوینی بوده است و از همین رو، سالروز شهادت ایشان روز هنر انقلاب اسلامی در تقویم نامگذاری شده است.

پیروان اندیشه هنر برای هنر جریانی را جهت‌دهی می‌کنند که می‌گوید هنر بی‌جهت است و اساساً انقلاب و حتی مذهب در حوزه هنر مطرح نیست و مدعیان مذهبی حرفی در زمینه هنر برای گفتن ندارند و باید به مبانی تعریف شده غربی در هر هنری توجه کرد. تحلیل شما از این مساله چیست؟

نگاهی به جریان هنری معاصر کشور می‌گوید که... (ادامه مطلب اینجاست)

(منتشر شده در ماهنامه قبیله هابیل، ویژه نامه روز هنر انقلاب اسلامی-حوزه هنری یزد؛ فروردین 94)

تغییر کاربری فردو به یک آزمایشگاه زیرزمینی!

در ادامه بررسی خطوط قرمزی که در بیانیه لوزان از آنها عدول شده، می‌توان به تقلیل جایگاه تاسیسات فردو از یک سایت غنی‌سازی پیشرفته به یک آزمایشگاه فیزیک زیرزمینی اشاره کرد.

مرکز هسته‌ای فردو، که به نام شهید علی محمدی نامگذاری شده، یکی از حساس‌ترین و مهم‌ترین مراکز هسته‌ای ایران است که به دلیل اهمیت و نقش آن در پیشرفت هسته‌ای و تکنولوژی جمهوری اسلامی ایران، چند سالی است به یکی از مناقشات اصلی مذاکرات هسته‌ای تبدیل شده است.

مرکز فردو در عمق حدود 90 متری زیر کوه‌ها و صخره‌ها ایجاد شده و امنیتی فوق العاده در برابر تهاجم زمینی و هوایی دارد. هدف از تاسیس این مرکز، غنی‌سازی اورانیوم و انجام آزمایش‌های مهم و حساس بوده است و هر عقل سلیمی با دانستن این‌که این مرکز هسته‌ای در عمق ده‌ها متری زیر زمین است، حتماً متوجه اهمیت و حساسیت ماموریت و شرح وظیفه آن خواهد شد.

علت تمرکز غربی‌ها و مخصوصاً آمریکایی‌ها روی این مرکز، نقش حائز اهمیت آن در پیشرفت ایران در دانش هسته‌ای و دست‌یابی به قله‌های تکنولوژی روز دنیا در زمینه استفاده از انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای است، وگرنه چه دلیلی برای وسواس در تعطیل کردن آن دارند؟!

اهمیت مرکز فردو موجب شد تا رهبر معظم انقلاب در تیر ماه ۹۳ در دیدار با جمعی از مسئولان نظام به آن اشاره کرده و تاکید کنند که: «مسئله‌ی ظرفیّت غنی‌سازی یک مسئله است که خیلی مهم است؛ مسئله‌ی تحقیق و توسعه که قطعاً باید رعایت بشود؛ حفظ تشکیلاتی که دشمن قادر به تخریب آن نیست. روی «فردو» تکیه می‌کنند، چون غیر قابل دسترسی است برای آنها؛ می‌گویند جایی که ما نمی‌توانیم به آن ضربه بزنیم، نباید داشته باشید! این خنده‌آور نیست؟»

علاوه بر تاکید رهبر معظم انقلاب بر حفظ مرکز فردو و البته کارویژه آن، یعنی «غنی‌سازی»، مسئولین ایرانی نیز بر حفظ مرکز فردو تاکید زیادی کرده بودند. به عنوان مثال علی اکبر صالحی قبل از مذاکرات لوزان گفته بود: «هر توافق نهایی باید شامل خواسته ایران برای فعال ماندن راکتور آب سنگین اراک و مرکز غنی سازی فردو باشد.»

با این حال، اگر به متنی استناد کنیم که وزارت امور خارجه ایران و تیم مذاکره کننده ایرانی به آن اشاره می‌کنند – و ای کاش به یک متنی «استناد» می‌کردند- درباره فردو آمده است که: « فردو از یک سایت غنی‌سازی به یک مرکز هسته‌ای، فیزیک و فن‌آوری تبدیل خواهد گردید. در این مرکز همکاری بین‌المللی در حوزه‌های تحقیق و توسعه مورد توافق مورد تشویق قرار خواهد گرفت. مواد شکافت‌پذیر در فردو نخواهد بود.»

آقای ظریف نیز در نشست خبری خود بعد از قرائت بیانیه گفتند: «بیش از هزار سانتریفیوژ در فردو فعالیت خود را ادامه می‌دهند، بدون اینکه غنی‌سازی انجام دهند.»

این در حالی است که اگر به متن مورد استناد وزارت امور خارجه آمریکا توجه کنیم، این موارد تکان‌دهنده درباره فردو را خواهیم دید:

«-ایران موافقت کرده تا به مدت دست‌کم ۱۵ سال در تأسیسات فردو غنی‌سازی اورانیوم انجام ندهد.

- ایران موافقت کرده تا دست‌کم به مدت ۱۵ سال در فردو تحقیقات و توسعه مرتبط با غنی‌سازی اورانیوم انجام ندهد.

- ایران به مدت دست‌کم ۱۵ سال هیچ مواد شکافت‌پذیری در فردو نخواهد داشت.

- تقریبا دو سوم سانتریفیوژها و زیرساخت‌های فردو حذف خواهد شد. سانتریفیوژهای باقی‌مانده نیز اورانیوم غنی نخواهد کرد.»

آیا در صورت تحقق چنین مواردی در مرکز فردو، خط قرمز حفظ این مرکز غنی‌سازی رعایت شده است؟!

اساساً مرکز فردو چه اهمیت و کارآیی برای ما خواهد داشت، وقتی حق غنی‌سازی در آن نداشته باشیم و آن را به یک مرکز تحقیقات محدود تبدیل کنیم؟

مگر دانشمندان ما نمی‌توانند تحقیقات محدود و کنترل شده خود را در روی زمین و در آزمایشگاه‌های شهری و دانشگاهی انجام دهند که باید به عمق ده‌ها متری زیر زمین بروند؟!

آیا عقلانی و منطقی است که یک کشوری با هزینه زیاد و طی چندین سال، تاسیساتی امنیتی زیر زمین ایجاد کند تا از آن برای تحقیقات و آزمایشات محدودی استفاده کند که هر لحظه توسط بازرسان غربی کنترل و نظارت شود؟!

خون شهدای هسته‌ای ما، که توانسته بودند به غنی‌سازی 20 درصد دست پیدا کنند، به پای همین مرکز فردو ریخته شد و برگ برنده غنی‌سازی 20 درصدی که البته حضرات در توافق ژنو آن را بر باد دادند، در مرکز فردو تحقق پذیر شده بود. حال چگونه می‌توانیم آن را به یک آزمایشگاه فیزیک تغییر کاربری دهیم و چشم در چشم علیرضا و آرمیتا بیندازیم؟!

... ادامه دارد...

قرار بر توافق چندمرحله‌ای نبود!

دولت یازدهم در فحوای کلام خود، چه قبل از انتخابات و چه بعد از تصدی دولت، عامل اصلی مشکلات اقتصادی کشور را تحریم‌های غرب معرفی کرده و بر همین اساس، خط مشی خود را برای تحقق وعده‌های اقتصادی خود و بهبود معیشت مردم، مذاکرات هسته‌ای برای رفع تحریم‌ها قرار داد و علی‌رغم تذکرات و اشارات رهبر معظم انقلاب مبنی بر تکیه بر ظرفیت درونی کشور، همچنان تمرکز خود را بر نیل به توافق با غرب گذارده است.

این رفتار دولت روحانی، ظرف 2 سال گذشته چشم و گوش مردم را به میز مذاکره هسته‌ای دوخته تا نکند توافقی امضا شود و تحریم‌ها لغو و زندگی ایرانیان به گلستان تبدیل شود.

صرف نظر از نقد چنین سیاستی و خطرات و پیامدهای آن در این مجال، باید به اتفاق بزرگ شامگاه 13 فروردین پرداخت.

طبق پیش‌بینی‌ها، ماجرای توافق ژنو تکرار شد و طرف ایرانی و آمریکایی، هر یک در اظهارنظرهای خود، پیروزی بزرگ را متوجه خود دانسته و متاسفانه به انتشار «تفسیر خود از بیانیه پایانی» پرداختند تا بار دیگر مردم بین دو نقل متفاوت، سردرگم و حیران شوند.

بر اساس این امر، اگرچه موجب می‌شود که به طور قطع نتوان به نقد و بررسی موارد مورد توافق پرداخت، اما حتی بر مبنای متن وزارت امور خارجه ایران –نه اظهارات بعدی و شعاری طرف ایرانی- انتقادات بسیار زیادی را می‌توان به تعهدات دو طرف وارد ساخت که در صورت تحقق، متاسفانه بیشترین ضررها را متوجه مردم ایران خواهد کرد.

اگر بخواهیم بهانه را از دست حامیان تندروی دولت، که هر انتقادی را به چوب دلواپسی و بی‌سوادی و... محکوم و منکوب می‌کنند، بگیریم، نقد خود را بر اساس مطالبات رهبر معظم انقلاب از توافق خوب مطرح می‌کنیم.

یکی از مهم‌ترین مطالبات و خطوط قرمزی که رهبر انقلاب برای توافق طرح کردند، این بود که:

«اگر توافق می‌کنند، جزئیات و کلّیات و همه را در یک‌جلسه‌ی واحد تمام بکنند، امضا کنند. اینکه کّلیات را جداگانه توافق کنند، و بعد بر اساس آن کلّیات بروند سراغ جزئیات، نه، این منطقی نیست.» (19 بهمن 1393)

بر همه واضح است که آنچه که صورت گرفته، دو و یا حتی چند مرحله‌ای کردن توافق است. در لوزان بیانیه‌ای صادر شد که مرحله اول و کلیات توافق جامع در آن گنجانده شده و تیم‌ها باید مجدداً راه‌حل‌های تحقق خواسته‌ها (بخوانید جزئیات) را بررسی و تدوین کنند.

لذا اولین مطالبه و خط قرمز رهبری یعنی «توافق یک مرحله‌ای» که بسیار هوشمندانه و برای جلوگیری از دبّه کردن بعدی آمریکا و  سایر طرف‌هاست، نادیده انگاشته شده و توافق چند مرحله‌ای خواهد شد.

بدیهی است که چندمرحله‌ای شدن توافق، به از دست دادن زمان توسط ایران و فراهم شدن زمینه‌های خدعه و نیرنگ برای آمریکا منجر خواهد شد.

جای تاسف دارد که تیم مذاکره کننده ایرانی علی‌رغم تمام زحمات وافری که کشیده و سختی‌هایی که متقبل شده، این راهبرد اساسی و راهگشای رهبر انقلاب را به کار نبست.

...ادامه دارد...

کنایه رهبری به تیم مذاکره کننده

رهبر معظم انقلاب تاکنون تعابیر حمایتآمیزی از تیم مذاکره کننده داشته‌اند که البته هوشمندانه و به منظور تقویت روحیه و وجهه جبهه ایران در مذاکرات هسته‌ای بوده است. این حمایت‌ها البته موازی با نظرات صریح رهبری مبنی بر مخالفت‌شان با گره زدن مسائل کشور به مذاکرات و مخصوصاً انتقاد از نشست و برخاست‌های مکرر و امیدوارانه ایرانی‌ها با مقامات آمریکایی بوده که متاسفانه چندان مورد استقبال دولتی‌ها واقع نشده و همچنان نشست‌های دوجانبه خود را با وزیر امورخارجه و سایر مقامات آمریکا ادامه داده و می‌دهند.

اما آخرین تعبیر رهبر انقلاب درمورد تیم مذاکره کننده ایران، جنسی متفاوت و معنایی دیگر از حمایت‌های قبلی داشت که کمتر مورد توجه قرار گرفته است:

«این تیمی و هیئتی که رئیس جمهور محترم برای مذاکرات هسته‌ای گذاشته‌اند، مردمان امین و مردمان خوبی هستند. بعضی را ما از نزدیک می‌شناسیم و واقعاً مورد قبولند، بعضی را هم از حرف‌هایشان و از کارهایشان دورادور می‌شناسیم؛ هم امینند، هم دلسوزند؛ دارند تلاش می‌کنند.... با اینکه این دوستان و این برادران برادران خوبی هستند، برادران امینی هستند و می‌دانیم که دارند برای صلاح کشور تلاش می‌کنند، درعین‌حال من نگرانم؛ چون طرف مقابل، طرف حیله‌گری است.»(بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى- 21/12/93)

ایشان گزاره‌ای مطرح کردند بر این اساس که:

«تیم ایرانی امین است، اما نگرانم، چون طرف مقابل حیله‌گر است».

برخلاف آنچه که رسانه‌های متمایل به دولت صرفاً بخش اول را تیتر و القا کرده‌اند، کنایه مهم و قابل تاملی در این تعبیر رهبری نهفته که حتماً نکته‌‎سنج‌ها والبته خود دولتی‌ها به آن واقف شده‌اند.

اینکه طرف شما آدم‌های خوب و امینی باشند، اما شما نگران حیله‌گری طرف مقابل باشید، یعنی احتمال فریب خوردن و کلاه رفتن سر طرف خودتان را می‌دهید؛ پس نگرانید!

واقعیت کنایی نهفته در تعبیر رهبر انقلاب این است که تیم ایرانی علی‌رغم دغدغه‌ای که دارند و به دنبال خیر و صلاح کشور هستند، اما سابقه کاری‌شان در طول مذاکرات نشان داده که در برابر تیم مقابل و به صورت مشخص، آمریکایی‌ها ضعیف‌تر هستند.

این واقعیت را از بعد از امضای توافق‌نامه ژنو بسیاری از منتقدین توافق‌نامه مطرح کردند، اما دولت محترم با نثار الفاظ و القابی چون بی‌سواد، جیره‌خور، ترسو و بزدل، بروند به جهنم و... بر این انتقاد جدی سرپوش گذاشت و به عقب‌نشینی‌های خود در مذاکرات ادامه داد.

دلایل زیادی بر ضعیف بودن تیم مذاکره کننده ایرانی در مذاکرات هسته‌ای وجود دارد که بارزترین آن، امضای توافقی است که همه چیز هسته‌ای ما را گرفت و هیچ چیز قابل اعتنایی به ملت ایران نداد.

حال دیگر رهبر انقلاب هم نگرانی خود را از احتمال فریب خوردن تیم ایرانی در مذاکرات هسته‌ای با شیطان بزرگ اعلام کردند. ای کاش رئیس جمهور محترم زیر بار این واقعیت بروند و در تقویت تیم خود و افزودن افراد زبده و کاربلد به جمع آنها کوشش کنند.

شبکه‌ای فعال در امر ازدواج

گزارشی از عملکرد و خدمات شبکه فعالان ازدواج یزد

این روزها که مساله ازدیاد نسل و آینده نگری جمعیتی در بین عموم افراد جامعه مطرح است، گاه اتفاق اصلی و لازم قبل از فرزندآوری، یادمان می‌رود: ازدواج!

ازدواج همیشه یکی از مسائلی است که در سنین جوانی به عنوان دغدغه اصلی جوانان و البته خانواده‌های آنها تبدیل می‌شود. گاه این دغدغه با تدبیر و واقع‌بینی حل شده و گاه موانع و مشکلات بر تدبیر و اراده متقاضیان ازدواج غالب می‌شود. در چند سال اخیر، آنچه که از کارشناسان و مطلعین حوزه اجتماع و خانواده شنیده‌ایم، هشدار جدی درباره تاخیر ازدواج در بین جوانان و بالارفتن سن ازدواج آنها است و مشکلات مادی و غیرمادی فراوانی دخترها و پسرهای مجرد را از فکر ازدواج منصرف کرده است. شکی نیست که این وضعیت برای همه و البته برای طیف متدین و ارزشی جامعه یک دغدغه اجتماعی محسوب می‌شود و باید با ورود این طیف و با حمایت و کمک دولت و مسئولین، به نحوی برای ازدواج به موقع و موفق جوانان برنامه‌ریزی کرد.

این دغدغه سال‌ها پیش زمینه‌ساز تشکیل مجموعه‌ای به نام «شبکه فعالین ازدواج» شد که در چند استان محدود و البته در استان یزد کار خود را شروع کرد. ...(ادامه مطلب)

انتشار در ماهنامه قبیله هابیل، شماره 33

آزادیخواهِ قاتل!!

بازگشت به شناسنامه و هویت سابق برخی از سیاسیون و مدعیان اصلاح‌طلبی و حتی اصولگرایی می‌تواند شناخت بهتری از افراد به دست بدهد. این نه به معنای درنظر نگرفتن «ملاک بودن حال افراد»، که برای رمزگشایی و کمک به محک زدن ادعاهای فعلی این افراد است.

در شماره ۳۲ ماهنامه قبیله هابیل، گفتگوی اینجانب با محمدحسین صداقت منتشر شد. در این گفتگو نکات قابل تاملی مطرح شد که هرکدام قابلیت بررسی اختصاصی دارد. از جمله اشاره ایشان به سابقه سوء یکی از کسانی که در زمان انقلاب رئیس کمیته انقلاب میبد بوده و در حال حاضر رسانه‌های اصلاح طلب از او با عناوینی چون «آیت الله»، «محقق»، «روشنفکر دینی» و… یاد می‌کنند. نکته تکان‌دهنده و عجیبی که صداقت به آن اشاره کرده به این شرح است:

«…شخصی که الان خودش را «آیت‌الله» می‌داند و به عنوان یکی از سران فکری یک جناح سیاسی در کشور سخنرانی می‌کند، رییس کمیته انقلاب میبد بود. در زمان ریاست وی بر کمیته انقلاب میبد، شخصی به نام «سید یخی» که کارخانه یخ‌سازی داشت، به کمیته توهین کرده بود. آن آقا «سید یخی» را گرفته و به کمیته برده و آنقدر زده بودش که طرف کشته شده بود. بعد هم جنازه‌اش را درب کارخانه یخ متعلق به مقتول، که در جاده ترانزیت یزد بود، رها کرده بود.

مردم میبد هم معترض شده بودند و شهر شلوغ شده بود. شهید صدوقی در جمع مردم حاضر شد و آن‌ها را دعوت به آرامش کرد که بنده هم همراه شهید صدوقی رفته بودم و دیدم که فضا آرام شد. آن شخص قاتل هم فرار کرد و رفت و طلبه شد و حالا برای خودش آخوند و مدرس حوزه و دانشگاه شده و ادعای آزادیخواهی و دموکراسی دارد!»

اشاره ایشان به آقای م.ت.ف. میبدی است. روحانی‌ای که در این چندسال سخنران مجامع مختلف اصلاح طلبان است و نظریات شاذی نیز در مسائل دینی و سیاسی اتخاذ کرده است. تو خود حدیث مفصل بخوان!

منتشر شده در دوهفته نامه امید و آگاهی

نیم قرن وابستگی

نگاهی به وابستگی پهلوی پدر و پسر به بیگانگان و پیامدهای آن

شاید کمتر مرضی برای یک حکومت، به اندازه وابستگی به بیگانگان و عدم اتکا به توانایی داخلی خود موجب تباهی و اضمحلال آن شود. از سویی، این ایده‌آل و آرزوی قدرت‌های استکباری جهان است که سایه استعمار خود را بر سر کشوری گسترده و از خوان نعمات آن خود را بهره‌مند ساخته و مستعمره را در فقر و عقب‌ماندگی نگه‌دارند. ایران اگرچه به برکت بیداری مردم و علمای دینی خود، هرگز مستعمره کاملی برای قدرت‌های بیگانه نبوده، اما در دوران سلاطین و شاهان آخر ایران، وابستگی به خارج به حد اعلای خود رسیده بوده است.

حکومت پهلوی‌ها را باید از جمله وابسته‌ترین حکومت‌های ایران نامید که تبعات وابستگی‌شان در برخی عرصه‌ها همچنان گریبان‌گیر کشور مانده است.

رضاخان میرپنج که با کودتای انگلیسی‌ها شاه ایران شده بود، تحت تاثیر اوامر و خواسته‌های حکومت بریتانیا و حتی روسیه قرار داشت. اما وي در اواخر سلطنت، به توسعه روابط با آلمان علاقه عجیبی يافت. به همين دليل، مقارن با آغاز جنگ دوم جهاني‌، تعداد زیادی از كارشناسان آلماني در مؤسسات ايران مشغول به كار شدند.

سکرین، سرکنسول انگلیس در ایران و مأمور تبعید رضاشاه، در خاطرات خود تعداد آلمانی‌های مقیم ایران را در سال ۱۳۲۰ حدود دو تا سه هزار نفر می‌داند که همگی به نوعی ستون پنجم کشور متبوعشان به حساب می‌آمدند. به ادعای شوروی‌ها در آن زمان حدود ۴هزار جاسوس آلمانی تحت پوشش‌های مختلف سیاسی و تجاری مشغول فعالیت بوده‌اند. در اصل حضور این تعداد آلمانی در ایران، بهانه حمله انگلیس و شوروی به ایران شد و برکناری شخص رضاشاه را نیز در پی داشت.

وابستگي به قدرت‌هاي سياسي هم‌چون انگليس، شوروي و بخصوص وابسته بودن صنايع كشور به آلمان، ضربه‌ي مهلكی را در زمان جنگ جهانی دوم به ايران وارد كرد. زيرا با خروج آلماني‌ها از ايران، با توجه به وابسته بودن اين صنايع، تمام آن‌ها به آهن‌پاره‌هايي بي‌ارزش تبديل شدند.

مي‌توان چنين استدلال کرد كه اگر در اين دوران، به ظاهر پيشرفت‌هايي هم صورت گرفته، به دليل وارداتي بودن فاقد ارزش است و نمي‌تواند پايدار و ريشه‌اي باشد. اصلاحات زماني ريشه‌ای و پايدار است كه از دل جامعه به صورت خودجوش برآيد، اصلاحاتی كه به دست ديگران انجام شود، بدون شک از روي دلسوزی نخواهد بود. چرا که تجربه نشان داده، دیگران هيچ‌گاه منابع مطلوب را در اختيار ما قرار نمي‌دهند و حداكثر كاری كه انجام مي‌دهند در اختيار گذاشتن منابع دست چندم و بعضاً از رده خارج است.

از سوی دیگر، اين اصلاحات، چنان‌كه تاريخ نيز نشان داد، در بسياري از موارد جامعه ايران را به يك جامعه نيمه‌صنعتی وابسته تبديل نمود. صنعتی كه هم از نظر منابع اوليه، هم از نظر متخصص، و هم از نظر بازار فروش به ديگران وابسته بود و مسائل زيربنايی ما را حل نكرد و به صورت اصلاحاتی ظاهری واقع شد. غير از اين‌كه به اعتقاد بسياری، اين اصلاحات نه در راستای نيازهای واقعی كشور كه به منظور سامان دادن وضعيت استعمار در ايران بوده است.

مثلاً در مورد راه‌آهن ايران گفته شده نياز واقعی كشور به ايجاد خط راه‌آهن در مسير غرب به شرق و در راستای جاده ابريشم به عنوان مهمترين شاهراه مبادلاتي ايران بود، در حالی كه راه‌آهن ايجادی در دروه رضاخان در راستای اهداف نيروهای نظامی انگلستان در جنگ جهانی اول بوده است. مسير جنوب-شمال راه‌آهن به منظور انتقال نيرو و تجهيزات ارتش انگلستان به روسيه در جهت مقابله با حمله‌های آلمان صورت گرفت.

اما حکومت محمدرضاشاه نیز به مراتب وابسته‌تر از حکومت پدرش بود. پس از افول قدرت‌هایی نظیر بریتانیا و آلمان و فرانسه، آمریکا که از جنگ جهانی دوم نیز ضربه کمتری خورده بود، به عنوان قوی‌ترین کشور غربی مطرح شد و موقعیت استراتژیک ایران، وجود منابع غنی و نیز همسایگی با شوروی، آمریکایی‌ها را متقاعد کرده بود تا حضور جدی‌تری در ایران داشته باشند. حضور جدی آمریکا در ایران توجیهی جز تأمین منافع آن کشور نداشت.

آمریکا در راستای حفظ منافع خود، نخست به کمک‌های سیاسی روی آورد و سپس در کنار یاری سیاسی، کمک‌های اقتصادی و نظامی‌اش را به سمت رژیم شاه سرازیر ساخت. کمک‌هایی که به ظاهر «کمک» بود، ولی در عمل ایران را به آمریکا وابسته می‌ساخت.

آمریکا از این وابستگی در زمینه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، نظامی و استراتژیک بهره می‌برد. بر اساس دکترین نیکسون، ایران به ژاندارم آمریکا در منطقه تبدیل شد و هدف این دکترین بهره‌گیری از قدرت‌های منطقه‌ای برای حمایت از منافع بین‌المللی آمریکا و سایر کشورهای غربی در مقابل شوروی‌ها بود.

در نتیجه، در اواسط دهه 1350 ایران به بزرگ‌ترین خریدار تسلیحات آمریکایی تبدیل شد. از سال 1950 تا زمان سقوط شاه، ارزش قراردادهای خرید تجهیزات و خدمات نظامی ایران از آمریکا به حدود 20 میلیارد دلار رسید. از سوی دیگر، آمریکا 40% سهام کنسرسیوم نفتی را به دست آورد و به سرمایه‌گذاری‌های گسترده در ایران پرداخت.

البته باید یادآوری شود که روابط اقتصادی ایران و آمریکا ماهیتی کاملاً امپریالیستی داشت، برای مثال ایران در برابر هر دلاری که از تجارت با آمریکا به دست می‌آورد، دو دلار برای خرید کالاهای آمریکایی می‌پرداخت!

تصویب و اجرای کاپیتولاسیون یا طرح مصونیت قضایی اتباع آمریکایی در ایران، ورود هزاران متخصص نظامی آمریکایی و سلطه آنها بر ارتش، مداخله شاه در ظفار عمان، ارسال تجهیزات نظامی از سوی ایران به مراکش، اردن و زئیر، درگیری نظامی ایران در سومالی، عملیات نظامی ایران علیه ناراضیان بلوچ در پاکستان و... بخشی از برنامه‌هایی بود که به دستور آمریکا و در راستای منافع بین‌المللی این کشور تحقق یافت و ایرانیان را بیش از پیش، به وابستگی شاه به آمریکا معتقد ساخت.

اصلی‌ترین علت علاقه محمدرضا شاه به وابستگی به آمریکا، احساس نیاز وی به آمریکا برای حفظ قدرت مطلقه‌اش بود. وابسته نظامی آمریکا در ایران در 1325 شاه را بی‌اندازه طرفدار آمریکا و مهم‌ترین مدافع درگیر شدن آمریکا در امور ایران معرفی می‌کند. وی می‌گوید که شاه در مقابل دادن یک امتیاز نفتی به آمریکا خواهان پشتیبانی آنها در راه کسب قدرت مطلقه است.

آمریکا و انگلیس بازیگردانان اصلی کودتای 28 مرداد بودند و بدیهی است که در ازای بازگرداندن محمدرضا به پادشاهی ایران، انتظارات بزرگی نیز از او خواهند داشت. چرا که با موفقیت کودتاگران در سرکوب نهضت ملی شدن نفت، دوران طلایی دیکتاتوری محمدرضا پهلوی آغاز شد. وی که تاج و تختش را مدیون بیگانگان می‌دانست، چهار روز پس از کودتا به «روزولت» می‌گوید: «من تاج و تخت را از برکت خداوند، ملتم، ارتشم و شما دارم.(روزشمار تاریخ ایران، باقر عاقلی، ج2)

وی همچنین در جمع نمایندگان کنسرسیوم اظهار داشت:

«هم حکومت ایالات متحده و هم حکومت بریتانیا به من تضمین داده‌اند که معامله منصفانه‌ای خواهد بود و از حفظ و بقای رهبری من حمایت خواهند کرد.»( اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند شماره 76-362/- 115- آ)

در واقع در پس کودتای 28 مرداد، آمریکا شاه را وامدار خود ساخته بود و مزد این کمک مشارکت آمریکایی‌ها در نفت و سیاست ایران بود که به سرعت گسترش یافت.

فرد هالیدی در کتاب خود «دیکتاتوری و توسعه در ایران» در تعریف سیاست خارجی و ماهیت رژیم شاه معتقد است که دولت ایران به میزان زیادی وابسته‌‌ به حمایتی است که آمریکا و دنیای پیشرفته سرمایه‌داری به طور کامل دریافت می‌کند. منظور از وابستگی، مفهوم عام آن است، وابستگی‌ای که درطول تاریخ سیاسی شاه، از وی عنصری تابع سیاست‌های جهان سرمایه‌داری ساخت. روی کارآمدن شاه با حمایت آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها بعد از سقوط پدرش، حمایت آمریکا از رژیم طاغوت در مورد خروج نیروهای شوروی از ایران، تحمیل نخست وزیران متعدد، ازسوی آمریکا و انگلیس به محمدرضا خصوصاً درایام بحرانی مانند؛ تحمیل رزم‌آرا هنگام بحران ملی شدن صنعت نفت، کودتای ۲۸ مرداد  ۱۳۳۲و بازگرداندن شاهِ از ایران گریخته؛ به اریکه قدرت، تحمیل نخست وزیری امینی هنگام بحران‌های سیاسی و اقتصادی در آخرین سال‌های دهه ۳۰، اجرای دکترین کندی در مورد اصلاحات با عنوان انقلاب سفید، اجرای دکترین نیکسون و ژاندارمی منطقه و ایجاد تزلزل در ارکان نظام شاه با اعلام دکترین حقوق بشر کارتر، همه ادله کافی از وابستگی شاه بود.

وابستگی ذلت‌بار شاه به بیگانگان به حدی بود که تحلیل‌گران یکی از اصلی‌ترین دلایل سرنگونی حکومتش را خشم و انزجار مردم از این وابستگی دانسته‌اند. به هرحال سرنوشت وابستگی کشور به بیگانگان در پیش چشم ملت و دولت ماست. به خصوص امروز که نشانه‌هایی از امید بستن برخی مسئولین و طیف‌های فکری کشور به خارج از کشور است و رهبر معظم انقلاب بارها طی چند ماه اخیر نسبت به اعتقاد و اتکا به ظرفیت و توان داخلی تاکید ورزیده‌اند، مسیر آینده ما باید در راستای قطع هرگونه وابستگی اساسی از خارج باشد.

عزت...غیرت...ولایت

باز هم و باز هم برای چندمین بار امام امت راه را برای دولت و تیم مذاکره‌کننده روشن کرد و خدا کند باز هم  و باز هم دولت و تیم مذاکره‌کننده بر ریل برخی محاسبات، تحلیل‌ها و پیگیری‌های غلط خود سورتمه سواری نکنند.

حضرات محترم!

غیرت داشته باشید...!

عزت برای‌تان مهم باشد...!

"هر توافقی" بهتر از توافق بد نیست!

ملت ایران تحقیر نشود!

طرف مقابل پر رو، زیاده‌خواه، باج‌گیر، زورگو، مستکبر، دشمن درجه یک ملت ایران و... است؛ او را با این ویژگی‌ها بشناسید!

والله برای شما که ادعای ژنرال و دیپلمات و... بودن دارید، زشت است که رهبر انقلاب مجبور شوند این را هم یادتان بدهند که: «می‌گویند که «در یک برهه‌ای درباره‌ی اصول کلّی توافق کنیم، بعد درباره‌ی جزئیات»، این را هم بنده نمی‌پسندم؛ این را من نمی‌پسندم. با تجربه‌ای که از رفتارهای طرف مقابل داریم، احساس می‌کنم که این وسیله‌ای خواهد شد برای بهانه‌گیری‌های پی‌درپی برسر جزئیات. اگر توافق می‌کنند، جزئیات و کلّیات و همه را در یک‌جلسه‌ی واحد تمام بکنند، امضا کنند. اینکه کّلیات را جداگانه توافق کنند، و بعد بر اساس آن کلّیات - که یک‌چیزهای مبهمی است، تفسیرپذیر است، تحلیل‌پذیر است - بروند سراغ جزئیات، نه، این منطقی نیست.
همه‌ی آنچه هم قرارداد بسته می‌شود بین مسئولین ما و بین طرف مقابل، باید روشن، واضح، غیر قابل تفسیر و تأویل باشد. »

آقایان دیپلمات! اگر انقلابی نیستید، لااقل همان دیپلمات باشید...

گفتگو با محمدحسین صداقت؛ همه زیر یک پرچم!

چه کسانی جگر شهید صدوقی را خون کرده بودند؟/ماجرای قاتلی که امروز به متفکر اصلاحات شهره شده است!

«محمدحسین صداقت» نامی آشنا برای فعالین سیاسی و رسانه‌ای استان یزد است که خاطرات گفته و ناگفته زیادی از روزگار انقلاب و بعد از انقلاب در یزد دارد. خاطراتی که به قول خودش، خیلی‌ها باور نمی‌کنند!

در ایام سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، پای صحبت‌های ایشان نشستیم تا بخشی از گفته‌هایشان را در این شماره منتشر کنیم. مطالعه آن را از دست ندهید. (ادامه مطلب...)

 

انتشار در شماره 32 ماهنامه قبیله هابیل